قسمت اول نژادپرستی روزمره !(ما چه جانورانی هستیم ؟)

نژادپرستی هر روزه Everyday Racism! موضوعی است که ابتدا فمنیست ها و کوییرهای سیاه در بحث های خود به آن توجه ویژه کردند ! و تبار تاریخی آن باز میگردد به مبارزات رهایی بخش جنبش سیاهان و بخصوص بحث های فمنیست و کوییر های رادیکال سیاه ! بعدها این مقوله مثل بسیاری از مقولات دیگر جذب (استحاله ) در بحث های آکادمیک مطالعات جنسیتی پسا استعماری و ….شد ! در مقوله نژاد پرستی هر روزه این تصور غلط که راسیسم نژاد پرستی را تنها در شکل انستیتو و سازمانده ی شده و دولتی می شناسند زیر سوال می رود و افراد به تجربه روزمره راسیسم در خیابان در تخت در آشپزخانه و در محل کار ،……می پردازند و این جا است که مقوله مشخص مسولیت معنایی تازه پیدا میکند ! نژاد پرستی شکل های متفاوتی دارد در جک ها در بازی ها و در چیزهایی که تا به حال توجه جدی به آن ها نکردیم ببینیم که چقدر ما این نژاد پرستی را بازتولید میکنیم !

و به ان واقف نیستیم

حالا که به عقب نگاه میکنم !

در محله ما زمین بازی فوتبالی بود (شمال ) که آخر هفته ها تیم های محلی در آنها به بازی نوبتی و وقتی می پرداختند ! چهارده ساله بودم و یا سینزده ساله یک روز که زودتر از موقع برای دیدن فوتبال تیم برادرم رفته بودم ! دیدم تیمی از بازیکنان افغانستانی در حال بازی فوتبال در گوشه ای پرت هستند ! من حیرت کردم از دیدن بچه ها ی هم سن سال خودم ! آنها در محله ما و یا اطراف آن بودند پس چرا من تا به امروز به آنها توجه نکرده بودم ! چرا هیچ یک از این بچه های هم محلی در گروههای دوستی من و خواهران و برادرانم نبود !؟ آنها وجود داشتند و ما کور بودیم ! ما آنها را نمی دیدیم ! انها در هیچ یک از بازی های فوتبال تیم برادرم و دوستانش و تیم های محلی دیگر وجود نداشتند ! چرا ما دچار این کوری بودیم ! این نامریی کردن انسان ها نتیجه چه سیستمی است ؟ آیا ما نباید مسولیت خود را قبول کنیم ؟ پدران و مادران ما هم ! ما همه مقصریم ! ما همه جز و بازتولیدگر این سیستم بودیم ! من تا چهارده سالگی هیچ توجه ای جز اندک مختصری به وجود آدم هایی که مثل من و شما حق نداشتند نبودند ! این نشان از چیست ؟ این نشان از کوری روزمره ما نتیجه ایگنر (پس زدن ) واقعیت زیسته آنها بود ! چرا وقتی یک تهرانی به شهر و محل ما می آمد ! همه دربارشان کنجکاو بودند و علاقه به دوستی و مراوده با خانواده تهرانی را داشتند !( من از یک محله سنتی از رشت می آیم ) چرا ما بعضی کسان را می بینیم و بعضی کسان را نمی بینیم !

دوستی افغانستانی که توانسته تا دوازده سالگی در ایران مدرسه برود و بعد مجبور بوده کارگر کند ( همان زمان که خیلی از ما ها دوران مدرسه را می گذراندیم و انشا تابستانه خودتان را چگونه سپری کردید می نوشتیم ) از خاطرات مدرسه اش تعریف می کرد ! که معلم شان برای تفریح بچه های ایرانی کلاس او را به پای تخته می خواند و به او می گفت کمی حرف بزن که این زنگ آخری بچه ها بخندند !!! ما به همین اندازه ترسناک بودیم و هستیم

این کثافت محض راسیسم است که دست همه ما آلوده آن است ! احتمالا خیلی از ما ها هم در آن کلاس ها بودیم و نمی فهمیدیم که چه کثافتی را هم می زنیم ! چرا من باید در آلمان این درد و دل او را بشنوم ؟ قبل از آن در ایران آیا کرنبودم و کر نبودیم ؟ راسیسم هر روزه همین است . ما حتی فرصت روایت کردن روایت را به انها ندادیم ! در دانشگاه و روزنامه ها ی ایران و فضاهای روشنفکری ما بودیم با اگوی خود (من ) من ایرانی قربانی ! من ایرانی دانشجو ! من ایرانی فمنیست ! من ایرانی زندانی سیاسی ! من ایرانی همجنس گرا ! من ایرانی فعال کارگری ! ما غرق من ها و سوگ های خود بودیم ! ما کور بوده ایم و این کوری توجیه ای به مسولیتی که داشتیم نمی شود ! ما این کوری را در نژادپرستی و به حاشیه راندن آنها هر روز تکرار کردیم !

به سریال های طنز تلویزیونی خندیدیم که کارکتر افغانستانی همیشه یا سرایدار بود و یا کلفت خانه و یا آبدارچی (در حاشیه) بود وبه عنواع مختلف تحقیرش کردند تا ما به خندیدیم تا شهروندان ایرانی غم و غصه شان را فراموش کنند ! سریال های طنز سکسیتی و نژادپرستانه که قصه حول یک روایت دگرجنس گرای پارسی ایرانی می چرخید ! و ما می نشستیم هرهر کرکر می خندیدیم ! بچه بودیم در مغازه ها پوسترهای بازیگران همین نمایش ها را برایمان می خریدند؟ یادتان هست که احتمالا؟ وقتی به این طنز ها و به این شخصیت ها می خندیدیم هیچ می فهمیدیم که در همان محله ما چند نفر از دیدن این کلیشه های نژادپرستانه و تصویر سازی های تحقیر کننده رنج می کشند ! نه !

روشنفکر هم که شدیم رفتیم سراغ فوکو و سارتر و سیمون دوبوار و بعدها لکان دریدا و باتلر و ترجمه و مصارف فرهنگی نمایشی هگل و مارکس و ………شعر هم که خواندیم شعر روایت غربی سفید را خواندیم ! در مطالبات و اعتراضات سیاسی ما کجا صدای افغانستانی مهاجر و یا افغانستانی متولد ایران جا داشت ؟ در مطالبات زنان کجا زن افغانستانی با صدا و تجربیات ستم مضاعفش جا داشت ؟ در اعتراضات کارگری چقدر کارگر و فعال افغان فرصت اعتراض به ستم مضاعف خود را داشتند ؟ ما چه جانوارانی هستیم (حیف جانور) ؟

روشنفکران و آکادمسین های ما درگیر مشغله های لوکس و مصارف طبقاتی و استفاده از زبان فرادستانه خود شدند و بسیاری از بساز و بفروش های تازه به دوران رسیده فرزندان خود را با استثمار همین کارگران روزمزد افغانستانی به فرنگ فرستادند تا دکتر ها و مهندس های از فرنگ برگشته آینده ایران !!! شوند ما چه جانورانی هستیم ؟ و باز هم حیف جانور؟

سپهر مساکنی

 

بیان دیدگاه